دانا_بادبان_دندان_درمان_آبادان
دربان_تن_نم_من_بدن_آسمان
آن مرد سامان نام دارد.
من نادان را دوست ندارم.
برادرم در آبادان است.آبادان دور است.
اولین نفر کامنت بزار
او سردرد دارد.او تب دارد .
برادرم آرام آر...
سارا در دست سبد دارد.او در سبد توت دارد .
را_رَ_رو
آر_اَر_اور
رب_رد_در_تر_سر<...
دست_دستم_دوست_دوستم_بست_بستم
سام ...
تا_تَ (غیرآخر)_تو
آت_ات_اوت
ت...
با سام بودم .
او باادب بود.
او با ا...
بو_مو_دو_سو
بوم_بود_بوس
سود_بدبو_مو...
سام آدامس داد.
اسد با داماد آمد.
سب...
اسبم_اسبا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است