گفت عاشقم
گفتم در عاشقی زیرکی رسم نیست
در خرابات گفتن دوستت دارم شرم نیست
ناباوران را که به کوی دل راه نیست
چشمها دو حلقهچاه نیست
گوشها در و دروازه شهر نیست
در غبغبههاجریان باد آیین زار نیست
شبها جز دلتنگی و حسرت دیدار نیست
چون پیر هست، پی فال و بخت و اقبال نیست
بر لوحِ دِلش جز عکس رخ یار نیست
گفت دیوانهام
گفتم دیوانگی را هشیاری جزو آداب نیست
در مرامش خواندن کتاب و قیل و قال نیست
در دلش ترس و هراس روز حساب نیست
دایم در رقص و آواز و این عار نیست
رنجش گنجاش و دردش شادی است
کافر است و همیشه پای ساغر است
مینخورده مست لایعقل است
مسیحش شمس و نمازش بیقراری است
در جستجوی اکثیر شیدایی بهر رهایی است
معراجش در سماع با ضرب پیاله است
اولین نفر کامنت بزار
من هرگز ندیدهام یا نشنیدهام که کسی مرده باشد....
میخواهم رها شوم در باد
از بال و پر زدن ب...
Lost in a jungle
Your only companion, your s...
این شعر به زبان آذری است. آهنگ پس زمینه هم &quo...
آمدی ای من تو را چشم نگران، ای که در حسرت دیدار...
گفتی برو رفتم اما در خواب شدم از پلکهایم دو ب...
خواب پیاله
یک روز برف خ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است