خواب بودم
چون جسم مردهای چند صباحی بر دار بودم
گمان میبردم چون جسم متحرکی دارم بیدار بودم
نمیدانستم اما تنها در مسیر باد ایستاده بودم
من اسیر پنجههای باد بودم
و مثل یک ماهی گرفتار تنگ بودم
چقدر هم تشنه بودم
دایم در فکر جرعهای آب، با آنکه در آب بودم
عطش من اما از آب نبود، از روشنایی بود
از نبود شمعی در دست یا نبود همنشینی یکدست
از آرزوی از این خاک برخاستن
از آرزوی دیدن او قبل باز خواستن
از آرزوی شکستن شیشه تنگ آبها
از آرزوی ریختهشدن در آب دریاها
از آرزوی وصل شدن به بینهایتها
از آرزوی قدم گذاشتن در سرزمین آرزوها
از آرزوی تبدیل شدن به ترانهها
از آرزوی بیدار شدن روزی از این خوابها
اولین نفر کامنت بزار
گمگشته
ایستادهام در م...
گفت این بوی تن است یا که خون
گفتم این بو...
دستهایت را میبینم
طرح و نقشهات را هم ...
منم منم آمدهام
خاطرهها، فاصلهها پشت س...
ای که به کعبه میروی
ترسم که خطا میروی
پشت سرم سایهای میآید
برمیگردم و نگاهش...
زورقی کوچک بر روی دریا سوی کرانهها روانه بود<...
میبینی؟! هوا دوباره سرد شده
آب در برکه ...
درحالیکه که موهایم را شانه میکنم، ب...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است