داستان کلید
< بسی > از مدتها پیش با مرگ کنار اومده بود. اما مردن روی راه پله یا خیابون خیلی بی رحمانه بود.
تازه کی میدونست چنین جان کندنی چقدر طول میکشه إ
بسی شروع کرد به سبک سنگین کردن اوضاع.یعنی ممکن بود هنوز مغازه ای جایی باشه که کلید بسازه ؟إ
نویسنده؛ ایزاک باشویث سینگر
پادکستر, مسعود طاهری نسب
اولین نفر کامنت بزار
داسـتـان تـک اپــیـزودی هــفــت صـحـنـه...
داستان ادبی عاشقانه، نوشته ی شمیم بهار.
م...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است