اما وقتی در عین حال قدرتمند اینقدر بزرگ میشود که دستش اندازه یک جرثقیل شده، امکاناتی هم دارد. او دیگر آنقدر بالاست که نمیتواند برخی صداها را بشنود. به این خاطر صدا و تنی به وجود می آید که به گوش دست جرثقیلی نرسد؛ پچ پچهها. امکانی که آگاه است. امکانی که عقلش زایل نشده، منطقی است، صورتبندی میکند اما مجبوراست آرام صحبت کند. به بلندترین حالت ممکن آرام بگوید. اما پچ پچهها بالا میگیرد. ارتباط پچپچه ای زیاد میشود. ارتباط پچ پچهای هست حتی اگر به گوش ما نرسد. تاریخ و بودنی دیگر، وجود دارد. هرچند که یکی آنقدر بزرگ است که از صدها کیلومتر دورتر فقط اوست که به چشم میآید. اما وجودهای دیگری هم هستند. در دوران شکست، در دوران پیروزیِ دست جرثقیلیهای تاریخ، پچ پچهها به وجود آمدهاند. پچ پچهها میپیچند. پچ پچهها در خیال خام نیستند و فهمیدهاند شکست خوردهاند. اما دم فرو نبستهاند. با بلندترین صدای آرام حرف میزنند پچ پچهها.
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
#تاریخنگاری_شکست_خوردگان #پادکست #والتر_بنیامین #آگراندیسمان #آنتونیونی #هذیان_جمعی
اولین نفر کامنت بزار
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
تونل توحید د...
📝 متن و روایت: مختار فرورش
وقتی با بال...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
«چرا ف...
📝 متن و روایت: الینا الله بیگی
میگویند...
📝 متن و روایت: جاوید معظمی
...
📝 متن و روایت: زهرا
گذشته زیبا بود و شک...
یه شلنگ گاز که با کلی التماس و تمنا از همسایه گ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است