اى بهار بیخزان، ایران جاویدان من!
بوستانبان! گردشى در بوستانت گو به چند؟
بوى گل خواهم شنیدن از دهانت گو به چند؟
خار دیوارم نه گل چینم به دیدارى خوشم
دیدنى زینسان به جان من به جانت گو به چند؟
یک قفس جاى تماشا یک هوس گشت و گذار
یک نفس شور و نواى بلبلانت گو به چند؟
باز جستن از شمیم شاخ گل پیغام یار
راز گفتن با نسیم رازدانت گو به چند؟
آرزوى آفتاب روى ماهى سوزدم
بوستانبان سایهاى از سایهبانت گو به چند؟
خون ز چشمم میفشاند یاد روى و موى دوست
نرگسانت، سنبلانت، ارغوانت، گو به چند؟
وارهیدن از غم هستى کنار جویبار
آرمیدن زیر سرو قصّهخوانت گو به چند؟
عبرتى از دفتر بیاعتبار عمرِ گل
درسى از آیینۀ آب روانت گو به چند؟
صحبت از طیش خریف توست نه عیش ربیع
نوش گل نه، نیش خار بوستانت گو به چند؟
نیست گر وقت بهارت گوشۀ چشمى به من
گوش کن یک دم تماشاى خزانت گو به چند؟
آشیان پیش نسیمى سایۀ خارى مراست
نام این گر آشیان است آشیانت گو به چند؟
اى بهار بیخزان، ایران جاویدان من!
جاى چشمى از غبار آستانت گو به چند؟
اولین نفر کامنت بزار
هنوز آن <...
ثبات عهد مرا دیدی ...
دوباره خیمه،
رسد هنوز به گوش دل...
بی مهر و ...
دلم
شکوه سبز...
خنده بر ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است