تا وقتی حقیقت رو نبینی ، هیچ درمانی واقعی نیست

دکتر فلور خیاطان هستم و با موضوع تا وقتی که حقیقت را نبینی هیچ درمانی واقعی نیست کنارتونم در شروع می‌خوام از مراجعم مردی ۴۰ ساله بگم که بعد از سه سال دریافت تراپی پیشم آمد شاید دوست داشت تراپیستشو عوض کنه یا سرعت روند کارشو تغییر بده یا به دلیل اینکه میخواست براش بحث طرح جالب شده بود می‌خواست پیش یه طرح وارد درمانگر بیاد وقتی شروع کردیم به کار سوالی ازش پرسیدم سوالی که از خیلی از مراجع می‌پرسم یکی از اون سوالات این بود که برای هفته بعد نقاط ضعف و قدرت خودت رو بنویس و بیار برای اولین بار به مراجعی برخورد بودم که میگفت من نقطه ضعفی ندارم من نتونستم نقطه ضعفی رو در خودم پیدا کنم البته که به ظاهر کاملا اومده بود که درمان بگیره و می‌پذیرفت که خب ایشون بعد از جدایی توی یک رابطه ای بود که رابطه کاملاً آسیب‌زا غیرمعمول و غیر عادی بود و خودش هم برای در واقع گرفتن کمک برای رهایی از اون رابطه به ما مراجعه کرده بود ولی در پاسخ به این سوال نوشته بود هیچ نقطه ضعفی ندارم ما آروم آروم درمان را شروع کردیم چون شدت آسیب شاید به حدی بالا بود که به طور ناخودآگاه ذهن اجازه نمیده که ما حقیقت رو ببینیم و ذهن اجازه نمیده که ما پرده برداریم از زخم‌هایی که در وجود ماست پوششی از بی عیب و نقصی حالا شایدم بتونیم بگیم تا حدی خودشیفتگی رو روی ما می‌کشه البته ایشون یک خودشیفته پنهان بود یعنی اصلاً از ظاهرش نمی‌شد اون سمی رو که خودشیفته‌ها پخش می‌کردن نه ایشون اصلاً پخش نمی‌کرد اما در عمق وجود می‌بینیم که میزان شکنندگی انقدر بالاست که فرد نمیکنه حتی به درون خودش نگاه کنه و متوجه شد آروم آروم که در این سه سال ظاهرا با تو مسیر درمان درمانگر از مدل درمانگرهایی بود که تسلیمی بوده با هم صحبت میکردند خوب خیلی هم فیدبک خاصی شاید به ایشون نمی‌داده ایشون احساس می‌کردی که یک ساعت داره میره برون‌ریزی انجام میده و برمیگرده ما به این سبک مشاور مراجعه می‌گیم تسلیم تسلیم گاهاً چند سال با همدیگه در ارتباطن خیلی هم احساس خوبی دارن همیشه هم مراجعه وفادار به مشاورش میمونه اما میگه هیچ اتفاق خاصی نیفتاد نه مراجعه خاص حقیقت رو ببینه نه مشاور دید و شاید هم دید ولی نخواست که حقیقت را به مراجعه نشون بده به خیلی دلایل شخصیتی خود مشاور که شاید مکانیزم مشاور تسلیم شدن بوده پس قطعا نباید تغییر خاصی هم اتفاق می‌افتاد در ا