دل من هنوز کفش هایت را کنار در گذاشته؛ مبادا روزی برگردی. من هنوز بر مزار وعده هایمان هر پنجشنبه، فانوس روشن میکنم، مبادا در ره سرمد رفتنت ترسان بمانی.
گاهی هم ادم دلتنگ کسی میشه، که هیچوقت نیومده که بره… و چقدر حسرت که کاش اون روز میگفتیم واقعیت اینه « میخوام که بمونی.»
Bary zanbory
3 ماه پیشچقدرر دوسشش داشتمممم
melika.z
3 ماه پیشبینظریییهههععع
melika.z
3 ماه پیشبهت افتخار میکنمممممم
melika.z
3 ماه پیشببببببهههه
melika.z
3 ماه پیشچقددددد قشنگهههههه
melika.z
3 ماه پیشچقددددد منظرررررر بودییییمممم
melika.z
3 ماه پیشصدای قشنگ دوستمممممم
melika.z
3 ماه پیشببببههه
Bary zanbory
3 ماه پیشاخخ دلم برای صداتت تنگ شده بود
Bary zanbory
3 ماه پیشبالاخرههعههه
میدونی خیلی وقتا خ...
به تاریخ اپلود اولین پادکست نویسنده بی صدای همی...
گاهی باید حرف هایی که در گلویمان ترش کرده است ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است