• 3 ماه پیش

  • 24

  • 02:40

داستانک دیوانگی در عشق

رادیو چکاوک
0
توضیحات



روزها می‌گذشتند و دیوانه همچنان در تکاپو بود. در یکی از روزهای سرد، گروهی از مردم کنارش ایستادند و از او پرسیدند:

“چه کسی را بیشتر دوست داری؟”

دیوانه لحظه‌ای مکث کرد و با چشمان خسته اما شادابش گفت:

“عشقم را”

“عشقت کیست؟” پرسیدند.

دیوانه خندید و گفت:

“عشقی ندارم”

آن‌ها تعجب کردند و پرسیدند:

“برای عشقت حاضری چه کارهایی کنی؟”

دیوانه با لحنی محکم و مطمئن پاسخ داد:

“مانند عاقلان نمی‌شوم، نامردی نمی‌کنم، خیانت نمی‌کنم، دور نمی‌زنم، وعده سرخرمن نمی‌دهم، دروغ نمی‌گویم…”

مردم شگفت‌زده شدند و پرسیدند:

“پس چه می‌خواهی بکنی؟”

دیوانه ادامه داد:

“دوستش خواهم داشت، تنهایش نمی‌گذارم، می‌پرستمش، بی‌وفایی نمی‌کنم، با او مهربان خواهم بود، برایش فداکاری خواهم کرد، ناراحت و نگرانش نمی‌کنم، غمخوارش می‌شوم…” سکوتی طولانی برقرار شد و …


با صدای
شهرام_صدیق
شهرام_پیری_صدیق

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads