توضیحات
موسیقی پس زمینه:https://open.spotify.com/track/5qjVtEglMJOGe3xCCbjN25?si=23fd1bd6dd074aa2https://open.spotify.com/track/0cpu3kXfVL4KoAoFiKu9o9?si=e8e6f43f2fc34922https://open.spotify.com/track/5B7yQMAalkTYST5rimazTy?si=28b8ffd335a8464eچنین گوید جهاندیده سخنگویکه چون میشد در آن صحرا جهانجویشکاری چون شکر میزد ز هر سوبر آمد گرد شیرین از دگر سوکه با یاران جماش آن دلافروزبه عزم صید بیرون آمد آن روزدو صیدافکن به یکجا باز خوردندبه صید یکدگر پرواز کردنددو تیرانداز چون سرو جوانهز بهر یکدگر کرده نشانهدو یار از عشق خود مخمور ماندهبه عشق اندر ز یاران دور ماندهیکی را دست شاهی تاج دادهیکی صد تاج را تاراج دادهیکی را سنبل از گل برکشیدهیکی را گرد گل سنبل دمیدهیکی مرغول عنبر بسته بر گوشیکی مشگینکمند افکنده بر دوشیکی از طوق خود مه را شکستهیکی مه را ز غبغب طوق بستهنظر بر یکدگر چندان نهادندکه آب از چشم یکدیگر گشادندنه از شیرین جدا میگشت پرویزنه از گلگون گذر میکرد شبدیزطریق دوستی را ساز جستندز یکدیگر نشانها بازجستندچو نام هم شنیدند آن دو چالاکفتادند از سر زین بر سر خاکگذشته ساعتی سر برگرفتندزمین از اشک در گوهر گرفتندبه آیینتر بپرسیدند خود رافرو گفتند لختی نیک و بد راسخن بسیار بود اندیشه کردندبه کم گفتن صبوری پیشه کردندهوا را بر زمین چون مرغ بستندچو مرغی بر خدنگ زین نشستندعنان از هر طرف بر زد سواریپریروئی رسید از هر کناریمه و خورشید را دیدند نازانقران کرده به برج عشقبازانفکنده عشقشان آتش به دل درفرس در زیرشان چون خر به گل دردر ایشان خیره شد هر کس که میتاختکه خسرو را ز شیرین باز نشناختخبر دادند موری چند پنهانکه این بلقیس گشت و آن سلیمانز هر سو لشگری نو میرسیدندبه گرد هر دو صف برمیکشیدندچو لشگر جمع شد بر پره کوهزمین بر گاو مینالید از انبوهبه خسرو گفت شیرین کای خداوندنه من چون من هزارت بنده در بندز تاجت آسمان را بهرهمندیزمین را زیر تخت سربلندیاگر چه در بسیط هفت کشورجهان خاص جهاندار است یکسربدین نزدیکی از بخشیده شاهوثاقی هست ما را بر گذرگاهاگر تشریف شه ما را نوازدکمر بندد رهی گردن فرازداگر بر فرش موری بگذرد پیلفتد افتادهای را جامه در نیلملک گفتا چو مهمان میپذیریبه جان آیم اگر جان میپذیریسجود آورد شیرین در سپاسشثناها گفت افزون از قیاسشدو اسبه پیش بانو کس فرستادز مهمان بردن شاهش خبر دادمهین بانو چو از کار آگهی یافتبر اسباب غرض شاهنشهی یافتبه استقبال شد با نزل و اسبابنثار افشاند بر خورشید و مهتابفرود آورد خسرو را به کاخیکه طوبی بود از آن فردوس شاخیسرائی بر سپهرش سرفرازیدو میدانش فراخی و درازیفرستادش به دست عذر خواهانچنان نزلی که باشد رسم شاهاننه چندانش خزینه پیشکش کردکه بتوان در حسابش دستخوش کردملک را هر زمان در کار شیرینچو جان شیرین شدی بازار شیرین