دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست
که شنيدی که در اين بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پيش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست
پيش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتيان ملکوت
به تماشای تو آشوب قيامت برخاست
حافظ اين خرقه بينداز مگر جان ببری
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست
اولین نفر کامنت بزار
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
می...
ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست
<...ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
وان ...
سينهام ز آتش دل در غم جانانه بسوخت ...
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
اي شاهد قدسي که کشد بند نقابت
گفتم اي سلطان خوبان رحم کن بر اين غر...
مي دمد صبح و کله بست سحاب
الص...
اي فروغ ماه حسن از روي رخشان شما
...تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است