غزل نمره ۰۳۵
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
برو به کار خود ای واعظ اين چه فريادست
مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست
ميان او که خدا آفريده است از هيچ
دقيقهايست که هيچ آفريده نگشادست
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصيحت همه عالم به گوش من بادست
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسير عشق (بند) تو از هر دو عالم آزادست
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست
دلا منال ز بيداد و جور يار که يار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
تو را نصيب همين داد و اين تو را دادست
(نور عثمانیه)
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز اين فسانه و افسون مرا بسی يادست
اولین نفر کامنت بزار
غزل نمره ۰۳۷
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
غزل نمره ۰۳۶
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان<...
غزل نمره ۰۳۱
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعل...
غزل نمره ۰۳۰
مفعول و فاعلات و مفاعیل و فا...
غزل نمره ۰۲۹
مفعول و مفاعیل و مفاعیل و فع...
غزل نمره ۰۲۸
به جان خواجه و حق...
غزل نمره ۰۲۷
مفعولُ مفاعیلن مفعول مفاعیلن...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است