از متن: " اما در حقیقت فقط لوئیز امور را میدیدم، دائما به سوی او سر بر می گرداندم و چهره اش تمام نقاشی شده یا واقعی را از نظرم محو می کرد. وجود او هاله نورانی پر فروغی داشت که قدیسه ها از آن برخوردارند. درس های عقل و خردمندی که در کودکی مرور کرده بودم، و اندیشه حیرت آور مرگ که گه گاه به سراغم می آمد، هیچکدام تاثیری نداشتند ، هاله نورانی او مانند کویری که آب را می بلعد، پیوسته آنها را در خود فرو می کشید. دیگر هیچ چیز ،وجود نداشت، جز پارچه لباسی یا آغاز رویایی، به هر حال فقط آنچه به لوئیز امور مربوط می شد. "
نام ترانه پایانی : " بهانه"
اولین نفر کامنت بزار
از متن: .... زنده ها از زنده ها درخواست عشق و ا...
از متن : 《ناخشنود از ناپدید شدن ناگهانی روز ، د...
از متن : " فرشته ای همیشه همراه من بود. فرشته د...
از متن : " احساس می کردم که بین استخوان ها و مغ...
از متن:" فکر میکردم لوئیز امور را غافلگیر کرده ...
بخشی از متن: " لوئیز امور به شیوه ای از زیستن ع...
بخشی از متن: " بین لوئیز امور و نوری که اندامش ...
بخشی از متن: " چهره او خورشیدی بود که روح من هر...
" در نامه ام چند کلمه ای نوشته بودم که درباره ع...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است