بوبَن خوانی ( خوانش نوشته های بوبَن)

آزاده ابراهیمی
    36
    میانگین پخش
    3.5K
    تعداد پخش
    8
    دنبال کننده
    از متن : "این توانایی خطوط ، این سیاهی خیره کننده را دوست دارم در رنگهای سیاه شما برقی از سرخی مانند یک خشم دیده می‌شود. بالاخره به جمع ماه برگشتید ، سیاه بختی تابلوهای حقیقی را به وجود می آورد خوشحال...

    از متن : "این توانایی خطوط ، این سیاهی خیره کنن...

    15:19
    • 4

    • 3 روز پیش
    15:19
    بخشی از متناین داستان یک فرشته غمگین است . فرشته از آغاز جهان در باغی راه می رود . باغ بسیار بزرگ است ، بی در و دیوار . علف ها مانند شعله های آتش اند . درختهای سیب از جنس طلا . وقتی سیبی را گاز می زنی...

    بخشی از متن

    این داستان یک فرشته غمگین است...

    15:52
    • 22

    • 1 هفته پیش
    15:52
    قسمت اول : زنِ آینده _چهار دسته گل بنفش در چهار گوشه بستر«زن آینده» نوشته‌دیگری از کریستین بوبن، سفری شاعرانه و فلسفی است به ژرفای زنانگی و روح انسان. بوبن، که به خاطر نثر لطیف و نگاه تأمل‌گرش به زندگ...

    قسمت اول : زنِ آینده _چهار دسته گل بنفش در چهار...

    15:57
    • 22

    • 1 هفته پیش
    15:57
    در پایان جهان بوبن، پرده‌ای کنار می‌رود و راوی ناگهان درمی‌یابد که تنهاست؛ نه از آن تنهاییِ غم‌انگیز، بلکه از آن جنسِ آگاهی که در آن همه چیز به خویش بازمی‌گردد.تمام چهره‌هایی که در مسیر دید : گرگ، فرش...

    در پایان جهان بوبن، پرده‌ای کنار می‌رود و راوی ...

    09:09
    • 15

    • 1 هفته پیش
    09:09
    • 18

    • 2 هفته پیش
    از متن: " اگر قرار باشد عکس فرشته ام را بکشم، موهایش را قرمز میکنم با بالهای سفید کمی چروکیده و به ویژه او را در مشغولیت اصلیش نشان خواهم داد : دارد خمیازه می کشد . کار فرشته ام اینست که مرا از دنیا ج...

    از متن: " اگر قرار باشد عکس فرشته ام را بکشم، م...

    13:10
    • 18

    • 2 هفته پیش
    13:10
    • 22

    • 3 هفته پیش
    از متن:"آنهایی که دوست مان دارند خیلی بیشتر از کسانی که که از ما متنفرند ترسناکند، مقاومت کردن در برابرشان هم خیلی دشوار تر است و از دوستانت کسی را بهتر سراغ ندارم که شما را به کاری وادارد که عکس کاری...

    از متن:

    "آنهایی که دوست مان دارند خیلی بی...

    15:31
    • 22

    • 3 هفته پیش
    15:31
    • 17

    • 3 هفته پیش
    از متن :".....وقتی پدرم اینطور حرف می‌زند و مادرم ساکت است ، یعنی آبان است که بزند زیر خنده ، نگفتم!؟ ، درست وسط حرف پدرم که درباره فواید کار کردن حرف می زند، قهقهه خنده اش بلند می شود ...." ... خودم ...

    از متن :


    ".....وقتی پدرم اینطو...

    12:01
    • 17

    • 3 هفته پیش
    12:01
    • 11

    • 4 هفته پیش
    از متن :" ... این طور هوس کرده بودم ، هوس پارچه نازک و رنگارنگ ، هیچ چیز غم انگیز تر از مناسب لباس پوشیدن نیست و هیچ چیز تاسف آور تر ازین آدم‌هایی نیست که هیچ وقت حرف نا به جا نمی زنند و کار نابه جا ن...

    از متن :" ... این طور هوس کرده بودم ، هوس پارچه...

    10:43
    • 11

    • 4 هفته پیش
    10:43
    • 10

    • 4 هفته پیش
    از متن :مادرم از جنب و جوش های بچه هایش همیشه خشنود است ، چه بیایند چه بروند چه به دادگاه احضار شوند چه به شهرداری . او خوب می‌داند که بچه هایش فرشته نیستند . ولی این رازی است که در دل خودش باقی می ما...

    از متن :

    مادرم از جنب و جوش های بچه هایش ...

    08:51
    • 10

    • 4 هفته پیش
    08:51
    • 20

    • 1 ماه پیش
    از متن:"عقیده دارم آنچه به سرمان می آید به وسیله تقدیری که به آن عقیده ندارم روی دستمان گذاشته شده ، به همه چیز فکر می کنم و بر عکسش، یعنی به این ، به فکر کردن، در این زندگی همگی به جان هم انداخته شره...

    از متن:

    "عقیده دارم آنچه به سرمان می آید ...

    11:50
    • 20

    • 1 ماه پیش
    11:50
    • 21

    • 1 ماه پیش
    از متن : " ..‌. من نه نیاز به شوهر دارم ، نه پدر و نه مادر . هرسه را به حد کفایت داشته ام، فقط نیاز دارم هوای خنک را روی گردنم حس کنم ، بین پوست و پیراهنم ، همچنین نیاز به رنگ کردن چشمهایم دارم ، به ر...

    از متن : " ..‌. من نه نیاز به شوهر دارم ، نه پد...

    11:04
    • 21

    • 1 ماه پیش
    11:04
    • 23

    • 1 ماه پیش
    ترانه پایانی: به نام" اتفاق " صدای پویان عبدی...

    ترانه پایانی: به نام" اتفاق " صدای پویان عبدی

    16:56
    • 23

    • 1 ماه پیش
    16:56
    بخش ۱۹ : ادامه داستان .... ...

    بخش ۱۹ : ادامه داستان ....

    05:14
    • 18

    • 1 ماه پیش
    05:14
    • 30

    • 2 ماه پیش
    ترانه پایانی : If l don't believe in love با صدای Dido...

    ترانه پایانی : If l don't believe in love با ص...

    12:37
    • 30

    • 2 ماه پیش
    12:37
    • 41

    • 2 ماه پیش
    ترانه پایانی: آهنگ Love In The Dark از Adele...

    ترانه پایانی: آهنگ Love In The Dark از Adele

    11:13
    • 41

    • 2 ماه پیش
    11:13
    • 27

    • 2 ماه پیش
    ترانه پایانی : here with me لز dido...

    ترانه پایانی : here with me لز dido

    13:11
    • 27

    • 2 ماه پیش
    13:11
    • 11

    • 2 ماه پیش
    ترانه پایانی: white flag با صدای dido ...

    ترانه پایانی: white flag با صدای dido

    09:36
    • 11

    • 2 ماه پیش
    09:36
    • 14

    • 2 ماه پیش
    " مادرم جاودانه است. این را می دانم که مرگ روزی در جسمش رخنه خواهد کرد و روح از آن بیرون می رود تا بتواند نفس بکشد ، به گشت و گذار در جایی دیگر و به طریقی دیگر ادامه دهد ، اینها را می‌دانم ولی در انتظ...

    " مادرم جاودانه است. این را می دانم که مرگ روزی...

    13:04
    • 14

    • 2 ماه پیش
    13:04
    • 15

    • 2 ماه پیش
    از متن : " من میزنم زیر خنده ، رومن را در آغوش می گیرم و مدت زیادی او را می بوسم ، مدت زیادی ، این کنجکاوی جایش را به عشق می‌دهد. آدم چگونه می‌تواند عاشق کسی نشود که روی قرنها جدیت و سلیقه سیل راه ان...

    از متن : " من میزنم زیر خنده ، رومن را در آغوش...

    12:32
    • 15

    • 2 ماه پیش
    12:32
    • 15

    • 2 ماه پیش
    آهنگ پایانی : Indila - Dernière danseای درد شیرین منتلاش بی فایدس تو هرگز از بین نمیریمن موجود بی ارزشی هستمبدون اون من دیوانه امکه تو مترو تنهایی قدم میزنمبرای آخرین بار میرقصمتا این درد شدید رو فرام...

    آهنگ پایانی : Indila - Dernière danse

    ای ...

    15:11
    • 15

    • 2 ماه پیش
    15:11
    • 28

    • 2 ماه پیش
    از متن : .حقیقت این است که دوستت داشتم.حقیقت این است که هنوز دوستت دارم.روز به روز عشق چنان به سراغم می‌آیدکه انگار نخستین‌بار است.هیچ تأسفی ندارم.از دیروز چیزی نمی‌دانمو در فردا هم پیشرفتی نخواهم کرد...

    از متن : .

    حقیقت این است که دوستت داشتم.<...

    12:23
    • 28

    • 2 ماه پیش
    12:23
    • 21

    • 2 ماه پیش
    از متن :"اشکهایی را که در چشمهایم جمع می‌شود نمی بیند ، این افتخار را به او نمی دهم ، آنها را فرو میخورم بعد توی آشپزخانه جایی که مادرم منتظرم است بیرون میریزم بازوهایش را دورم حلقه می‌کند و مثل دختر ...

    از متن :"اشکهایی را که در چشمهایم جمع می‌شود نم...

    11:19
    • 21

    • 2 ماه پیش
    11:19
    • 12

    • 2 ماه پیش
    از متن کتاب دیوانه بازی :"با مرکب چیزی نمی نویسم با سبکبالی ام مینویسم ، نمی‌دانم منظورم را خوب می فهماند: مرکب را میخرم برای خرید سبکبالی ام ، مغازه ای وجود ندارد یا به سراغم می آید یا نمی آید ، بستگ...

    از متن کتاب دیوانه بازی :"با مرکب چیزی نمی نویس...

    09:24
    • 12

    • 2 ماه پیش
    09:24
    • 15

    • 2 ماه پیش
    تقدیم به تو که نبودنت یعنی خاموشی دنیاترجمه ترانه دو زبانه پایانی "Ma vie sans toi" از Marvin & Phyllisia Ross«زندگی من بدون تو» یا «My life without you».تقصیری ندارد اگر همه از من دور شوندحیف است...

    تقدیم به تو که نبودنت یعنی خاموشی دنیا

    16:42
    • 15

    • 2 ماه پیش
    16:42
    • 17

    • 2 ماه پیش
    از متن : "می‌زند زیر خنده ، این خنده خیلی برایم مفید است عمیقا خاطر جمعم می‌کند زیر چتر حمایتی این خنده میتوانم مثل پرنده ای آزاد مدت زیادی زیر نور خورشید پر بکشم ....".خنده به مثابه پناهگاه عاطفی«می‌...

    از متن : "می‌زند زیر خنده ، این خنده خیلی برایم...

    16:52
    • 17

    • 2 ماه پیش
    16:52
    • 20

    • 2 ماه پیش
    از متن : شادمانی و خوشبختی در یک نت تنها نهفته نیست، شادمانی آن چیزی است که در دو نتی که با هم تلاقی میکنند وجود دارد . بدبختی وقتی است که نت عوضی نواخته می شود، چون نت شما با نت همسفرتان در هم نمی آم...

    از متن : شادمانی و خوشبختی در یک نت تنها نهفته ...

    08:54
    • 20

    • 2 ماه پیش
    08:54
    • 25

    • 3 ماه پیش
    از متن : دخترهای کوچولو توی رختخواب به جی فکر میکنند؟ به چشم های گرگ مانند شاهزاده رویاها ، به قدیس های آسیب پذیر مثل دلقک ها و به گیسوان بلند بلندی که روزی خودشان خواهند داشت دخترهای کوچولو،وقتی چشم‌...

    از متن :

    دخترهای کوچولو توی رختخواب به ج...

    12:30
    • 25

    • 3 ماه پیش
    12:30
    • 22

    • 3 ماه پیش
    از متن" نامی جدید به کسی دادن، مثل تزریق کردن خون تازه است به او،. اقدامی عاشقانه، امتیازی برای عشاق. برای شما این نام کلی را انتخاب می‌کنم."«نامی جدید دادن» در اینجا استعاره‌ای است از تولد دوباره‌ی ر...

    از متن

    " نامی جدید به کسی دادن، مثل تزریق...

    12:40
    • 22

    • 3 ماه پیش
    12:40
    • 26

    • 3 ماه پیش
    از متن :«عشق مثل سیرک دایره‌ای می‌سازد، با خاک اره شده و زیر پاهای برهنه نرم است و زیر پارچه‌ی قرمز متورم از باد. درخشان، دایره‌ای ساده ای است. هرقدر دوست داشتنی تر باشید ، بیشتر دوستتان خواهند داشت ،...

    از متن :

    «عشق مثل سیرک دایره‌ای می‌سازد، ...

    11:34
    • 26

    • 3 ماه پیش
    11:34
    • 24

    • 3 ماه پیش
    در ترجمه پرویز شهدی از «دیوانه‌بازی» کریستین بوبن، این بخش کوتاه و بسیار تأثیرگذار درباره افسردگی هست: که گفته : «می‌دانی افسردگی یعنی چه؟تا به‌حال کسوف دیده‌ای؟خوب این هم مثل آن است: ماه جلو قلب می‌آ...

    در ترجمه پرویز شهدی از «دیوانه‌بازی» کریستین بو...

    15:55
    • 24

    • 3 ماه پیش
    15:55
    • 18

    • 3 ماه پیش
    کتاب دیوانه‌بازی از کریستین بوبن (La Folie de Dieu – "The Madness of God") یه جواهر لطیف و درخشان در ادبیات معاصر فرانسه‌ست، پر از نگاه‌های عمیق، شاعرانه و گاهی دیوانه‌وار به زندگی، عشق، ایمان و تنهای...

    کتاب دیوانه‌بازی از کریستین بوبن


    11:27
    • 18

    • 3 ماه پیش
    11:27
    دکلمه میانی: سروده و صدای هوشنگ ابتهاج ترانه پایانی : ساعت دیواری چاوشی از متن: " مرگ موسیقی را نابود نمیکند، گلهای رز را نابود نمیکند، کتاب ها را نابود نمیکند، هیچ چیز را نابود نمیکند. "...

    دکلمه میانی: سروده و صدای هوشنگ ابتهاج

    <...

    09:50
    • 24

    • 3 ماه پیش
    09:50
    کتاب «قاتلی پاک همچون برف» (به فرانسوی: Un assassin blanc comme neige) اثر دیگری است از کریستین بوبن (Christian Bobin)، نویسنده و شاعر معاصر فرانسوی که با نثری شاعرانه، تأمل‌برانگیز و گاه عرفانی شناخت...

    کتاب «قاتلی پاک همچون برف» (به فرانسوی: Un assa...

    09:06
    • 22

    • 3 ماه پیش
    09:06
    از متن : "لوئیز امور با مرگ خود ، عالم سماوی سابق را مانند پرده ای که ضمن سقوط به آن چنگ زده باشد، با خود برده بود. خداوندی که اینک در ذهن من متجلی می گشت، به بت های فضلا که در مرمر َشفاف و براق جمله ...

    از متن : "لوئیز امور با مرگ خود ، عالم سماوی سا...

    16:33
    • 29

    • 3 ماه پیش
    16:33
    • 22

    • 3 ماه پیش
    از متن :" من پنداشته بودم که لوئیز امور را دوست دارم و بی شک او نیز نسبت به من چنین پنداشته بود، اما اکنون به تدریج می فهمیدم که تصویرهای ما با هم رقصیده بودند ، و نه وجود واقعی ما! لوئیز امور شخصیتی ...

    از متن :" من پنداشته بودم که لوئیز امور را دوست...

    18:38
    • 22

    • 3 ماه پیش
    18:38
    • 19

    • 4 ماه پیش
    از متن :" زندگی یا آنچه زندگی می نامیم، ما را به دنیا وابسته می‌کند ود صفحه فشرده انتظار به جلو می رند، دست خویشاوند ویا شاید هیولایی روی شانه مان قرار می‌گیرد. تحت فشارشان می گذارد تا هر سانتیمتر مر...

    از متن :" زندگی یا آنچه زندگی می نامیم، ما را ...

    12:22
    • 19

    • 4 ماه پیش
    12:22
    • 23

    • 4 ماه پیش
    از متن: " آیا در آسمان همانقدر که میخواهید ستاره هست یا دوست دارید چند ستاره دیگر برایتان به آسمان بدوزم؟..." ترانه پایانی: " ستاره های سربی" از آقای صدا...

    از متن: " آیا در آسمان همانقدر که میخواهید ستار...

    18:27
    • 23

    • 4 ماه پیش
    18:27
    • 32

    • 4 ماه پیش
    از متن:" هر یک از حرفهای زن گل کار مثل بوکس بازی به من ضربه می زد . وقتی گفت:" عطرِ عطرسازها، روح دزدیده شده گل هاست ، باید برای زنان زیبا ممنوع شود و فقط برای شستشوی فقرا و محتضران به کاربرود" از پا ...

    از متن:" هر یک از حرفهای زن گل کار مثل بوکس باز...

    15:00
    • 32

    • 4 ماه پیش
    15:00
    • 86

    • 4 ماه پیش
    از متن:"باکره ی فرشته های سرخ، گاه چند هفته ای متوالی، بی آنکه خبری از خود به من بدهد، ناپدید میشد ، آن وقت من مثل دیوانه ها میشدم ، اما دیوانه ای آرام، ساکت و تقریبا خردمند."ترانه پایانی: "دیوانه جان...

    از متن:"باکره ی فرشته های سرخ، گاه چند هفته ای ...

    14:43
    • 86

    • 4 ماه پیش
    14:43
    • 64

    • 4 ماه پیش
    از متن: " ... همه چیز به شکلی رخ می داد که گویی همراهان واقعی من هرگز جز گلهایی در آفتاب رنگ گرفته ، پرنده هایی شرمگین و کتاب هایی چون بوته های سوزان نبوده اند. من با نوشته هایم چنین دنیایی را به لوئی...

    از متن: " ... همه چیز به شکلی رخ می داد که گویی...

    16:10
    • 64

    • 4 ماه پیش
    16:10
    • 46

    • 4 ماه پیش
    از متن: " اما در حقیقت فقط لوئیز امور را می‌دیدم، دائما به سوی او سر بر می گرداندم و چهره اش تمام نقاشی شده یا واقعی را از نظرم محو می کرد. وجود او هاله نورانی پر فروغی داشت که قدیسه ها از آن برخوردا...

    از متن: " اما در حقیقت فقط لوئیز امور را می‌دید...

    11:56
    • 46

    • 4 ماه پیش
    11:56
    • 42

    • 5 ماه پیش
    از متن: .... زنده ها از زنده ها درخواست عشق و افتخار دارند. اما مرده ها از زنده ها هیچ درخواستی ندارند. زیرا همه چیز در اختیار آنهاست. از دهکده دور شدم . تصویر لوئیز امور آرام آرام وجودم را تسخیر کرد....

    از متن: .... زنده ها از زنده ها درخواست عشق و ا...

    11:51
    • 42

    • 5 ماه پیش
    11:51
    • 28

    • 5 ماه پیش
    از متن : 《ناخشنود از ناپدید شدن ناگهانی روز ، در ظلمت خنک راهرویی دراز ، گامی به جلو برداشتم . لوییز امور روبروی من بود .لباسی سیاه بر تن داشت . صورتش از زمینه تاریکی که احاطه اش می کرد متمایز شده و ن...

    از متن : 《ناخشنود از ناپدید شدن ناگهانی روز ، د...

    09:59
    • 28

    • 5 ماه پیش
    09:59
    • 26

    • 5 ماه پیش
    از متن : " فرشته ای همیشه همراه من بود. فرشته در قلبم جای داشت. و شاید بخش بکر و برفی❄️ قلبم بود. او مانند منشی مخصوصی پشت میزی از چوب کمرنگ می نشست و به جای من مکانبات آزاردهنده را می نوشت . فرشته به...

    از متن : " فرشته ای همیشه همراه من بود. فرشته د...

    07:50
    • 26

    • 5 ماه پیش
    07:50
    • 44

    • 5 ماه پیش
    از متن : " احساس می کردم که بین استخوان ها و مغز سرم ، جایی که مایع غلیظ محافظ جریان دارد. تصاویری مبهم پیاپی موج می زنند، این تصاویر از یک تصویر اصلی ، تصویر بدن سپید زنی ، به گونه ای خارق العاده نور...

    از متن : " احساس می کردم که بین استخوان ها و مغ...

    10:45
    • 44

    • 5 ماه پیش
    10:45
    • 26

    • 5 ماه پیش
    از متن:" فکر میکردم لوئیز امور را غافلگیر کرده ام، اما در واقع تسلیم آرامش پیروزمندانه ی او شده بودم (...) با بی صبری و شور و شوق دیدار آینده را انتظار می کشیدم. بار آخر به من گفته بود : " روستای وزله...

    از متن:" فکر میکردم لوئیز امور را غافلگیر کرده ...

    06:57
    • 26

    • 5 ماه پیش
    06:57
    • 33

    • 7 ماه پیش
    بخشی از متن: " لوئیز امور به شیوه ای از زیستن عادت داشت که ظاهرا بسیار معصومانه بود . در رندگی او همانطور که در عطرسازی همه چیز تصفیه و از ثقل و سنگینی رها شده بود، من برای اینکه بهتر از او ببینم و جز...

    بخشی از متن: " لوئیز امور به شیوه ای از زیستن ع...

    07:26
    • 33

    • 7 ماه پیش
    07:26
    • 34

    • 7 ماه پیش
    بخشی از متن: " بین لوئیز امور و نوری که اندامش را در بر می گرفت خزیدم و مزیت اتم های هوا را که بی هیچ احتیاط او را لمس می کردند ، از آن خود ساختم ، به شکل کودکی، اتمی ، زنبوری درآمدم که می رفت تا روی ...

    بخشی از متن: " بین لوئیز امور و نوری که اندامش ...

    13:44
    • 34

    • 7 ماه پیش
    13:44
    • 52

    • 7 ماه پیش
    بخشی از متن: " چهره او خورشیدی بود که روح من هر روز آهسته بسوی آن پرواز میکرد ، هرگاه آن چهره را میدیدم که با ابریشم سیاه گیسوی بلندش برافروخته میشد، همه چیز را ترک میکردم تا به دنبال او روان شوم "ترا...

    بخشی از متن: " چهره او خورشیدی بود که روح من هر...

    06:28
    • 52

    • 7 ماه پیش
    06:28
    • 48

    • 7 ماه پیش
    " در نامه ام چند کلمه ای نوشته بودم که درباره عشق نبود اما منظوری جز عشق نداشت . این داته ها را بزودی برای چکاوکی می ریختم که حدس میزدم در روح لوئیز امور جا خوش کرده است. ، بله چکاوک ، زیرا لوئیز امور...

    " در نامه ام چند کلمه ای نوشته بودم که درباره ع...

    05:52
    • 48

    • 7 ماه پیش
    05:52
    shenoto-ads
    shenoto-ads