من، ماسکی کوچک کنار نفسهای تو بودم…
تو رفتی، باوقار و آرام، و من ماندم با بوی تن تو و غربتت.
تو رها شدی از درد…
اما آیا باز نفس خواهی کشید؟
در دلهایی که هنوز درد عشق را میفهمند؟
اولین نفر کامنت بزار
طناب هنوز اون بالاست.
تاب هنوز تکون میخو...
کاش هیچوقت برنمیگشتم. چون برگشتنم باعث شد کسی...
اینجا، در سکوت اتاق و در قاب ناتمام «شام غریبا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است