• 1 سال پیش

  • 5

  • 01:21:56

شاهنامه خوانی ۱۹۳ یزردگرد ۳

Shahpod. شاه پاد
0
توضیحات
چو بشنید ماهوی بیدادگرسخن‌ها کجا گفت او را پسرچنین گفت با آسیابان که خیزسواران ببر خون دشمن بریزچو بشنید از او آسیابان سخننه سر دید از آن کار پیدا نه بنشبانگاه نیران خرداد ماهسوی آسیا رفت نزدیک شاهز درگاه ماهوی چون شد بروندو دیده پر از آب، دل پر ز خونسواران فرستاد ماهوی زودپس آسیابان به کردار دودبفرمود تا تاج و آن گوشوارهمان مهر و آن جامهٔ شاه‌وارنباید که یک‌سر پر از خون کنندز تن جامهٔ شاه بیرون کنندبشد آسیابان دو دیده پر آببه زردی دو رخساره چون آفتابهمی گفت کای روشن کردگارتویی برتر از گردش روزگارتو زین ناپسندیده فرمان اوهم اکنون بپیچان تن و جان اوبر شاه شد دل پر از شرم و باکرخانش پر آب و دهانش چو خاکبه نزدیک تنگ اندر آمد به هوشچنان چون کسی راز گوید به گوشیکی دشنه زد بر تهیگاه شاهرهاشد به زخم اندر از شاه آهبه خاک اندر آمد سر و افسرشهمان نان کشکین به پیش اندرشاگر راه یابد کسی زین جهانبباشد، ندارد خرد در نهانز پرورده سیر آید این هفت گردشود کشته بر بی‌گنه یزدگردبر این گونه بر تاجداری بمردکه از لشکر او سواری نبردخرد نیست با گرد گردان سپهرنه پیدا بود رنج و خشمش ز مهرهمان به که گیتی نبینی به چشمنداری ز کردار او مهر و خشمسواران ماهوی شوریده بختبدیدند کآن خسروانی درختز تخت و ز آوردگه آرمیدبشد هر کسی روی او را بدیدگشادند بند قبای بنفشهمان افسر و طوق و زرّینه کفشفگنده تن شاه ایران به خاکپر از خون و پهلو به شمشیر چاکز پیش شهنشاه برخاستندزبان را به نفرین بیاراستندکه ماهوی را باد تن همچنینپر از خون فگنده به روی زمینبه نزدیک ماهوی رفتند زودابا یاره و گوهر نابسودبه ماهوی گفتند کآن شهریاربر آمد ز آرام و از کارزاربفرمود کو را به هنگام خواباز آن آسیا افگنند اندر آببشد تیز بد مهر دو پیشکارکشیدند پر خون تن شهریارکجا ارج آن کشته نشناختندبه گرداب زرق اندر انداختندچو شب روز شد مردم آمد پدیددو مرد گرانمایه آنجا رسیداز آن سوگواران پرهیزگاربیامد یکی بر لب جویبارتن او برهنه بدید اندر آببشورید و آمد هم اندر شتابچنین تا در خانه راهب رسیدبدان سوگواران بگفت آن چه دیدکه شاه زمانه به غرق اندرستبرهنه به گرداب زرق اندرستبرفتند زان سوگواران بسیسکوبا و رهبان ز هر در کسیخروشی بر آمد ز راهب به دردکه ای تاجور شاه آزاد مردچنین گفت راهب که این کس ندیدنه پیش از مسیح این سخن کس شنیدکه بر شهریاری زند بنده‌اییکی بد نژادی و افگنده‌ایبپرورد تا بر تنش بد رسداز این بهر ماهوی نفرین سزددریغ آن سر و تاج و بالای تودریغ آن دل و دانش و رای تودریغ آن سر تخمهٔ اردشیردریغ این جوان و سوار هژیرتنومند بودی خرد با روانببردی خبر زین به نوشین‌روانکه در آسیا ماه روی تو راجهاندار و دیهیم جوی تو رابه دشنه جگرگاه بشکافتندبرهنه به آب اندر انداختندسکوبا از آن سوگواران چهاربرهنه شدند اندران جویبارگشاده تن شهریار جواننبیره‌ی جهاندار نوشین‌روانبه خشکی کشیدند زان آبگیربسی مویه کردند برنا و پیربه باغ اندرون دخمه‌ای ساختندسرش را به ابر اندر افراختندسر زخم آن دشنه کردند خشکبه دبق و به قیر و به کافور و مشکبیاراستندش به دیبای زردقصب زیر و دستی زبر لاژوردمی و مشک و کافور و چندی گلابسکوبا بیندود بر جای خوابچه گفت آن گرانمایه دهقان مروکه بنهفت بالای آن زاد سروکه بخشش ز کوشش بود در نهانکه خشنود بیرون شود زین جهاندگر گفت اگر چند خندان بودچنان دان که از دردمندان بودکه از چرخ گردان پذیرد فریبکه او را نماید فراز و شیبدگر گفت کآن را تو دانا مخوانکه تن را پرستد نه راه روانهمی‌خواسته جوید و نام بدبترسد روانش ز فرجام بددگر گفت اگر شاه لب را ببستنبیند همی تاج و تخت نشستنه مهر و پرستندهٔ بارگاهنه افسر نه کشور نه تاج و کلاهدگر گفت کز خوب گفتار اویستایش ندارم سزاوار اویهمی سرو کشت او به باغ بهشتببیند روانش درختی که کشتدگر گفت یزدان روانت ببردتنت را بدین سوگواران سپردروان تو را سودمند این بودتن بد کنش را گزند این بودکنون در بهشت است بازار شاهبه دوزخ کند جان بدخواه راهدگر گفت کای شاه دانش پذیرکه با شهریاری و با اردشیردرودی همان بر که کشتی به باغدرفشان شد آن خسروانی چراغدگر گفت کای شهریار جوانبخفتی و بیدار بودت روانلبت خامش و جان به چندین گلهبرفت و تنت ماند ایدر یلهتو بیکاری و جان به کار اندر استتن بد سگالت به بار اندر استبگوید روان گر زبان بسته شدبیاسود جان گر تنت خسته شداگر دست بیکار گشت از عنانروانت به چنگ اندر آرد سناندگر گفت کای نامبردار نوتو رفتی و کردار شد پیش روتو را در بهشت است تخت این بس استزمین بلا بهر دیگر کس استدگر گفت کآن کس که او چون تو کشتببیند کنون روزگار درشتسقف گفت ما بندگان تویمنیایش کن پاک جان تویمکه این دخمه پر لاله باغ تو بادکفن دشت شادی و راغ تو بادبگفتند و تابوت برداشتندز هامون سوی دخمه بگذاشتندبر آن خوابگه رفت ناکام شاهسر آمد بر او رنج و تخت و کلاه

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads