تفاوت دنیای جوون های درون آسایشگاه با بیرون
«آدمها رو با نقصهاشون تعریف نکنیم، با انسان ب...
گفت: "میدونی زندگی هم مثل زن پدر میمونه ...."
امروز توی آسایشگاه تولد داشتیم ...
خیلی سعی کردم کمکش کنم ولی ....
شله زردها رو قاشق قاشق میذارم در دهن هر سه تاشو...
قبول دارید گاهی یه جمله میتونه آدم رو متلاشی ک...
گفت: باور کنید گاهی تاثیر عشقی صادقانه موثرتر ا...
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
به عقیده من آخرین مرحله تسلیمه...
ی...
موضوع انشا: شنا در آبی زلال دریا
میتونستم بفهمم اون دلش میخواست، یه مامان و باب...
وقتی در اوج جوونی قدم به دنیای رویاهام میذاشتم،...
اولین بار که شیما رو دیدم یادم نیست کدوممون اول...
مجسمه ی نوزادی در آغوش مادری که هرگز نبود ...
شاید خیرات برای اموات چیزی متفاوت تر از آنچه فک...
از مامان زهرا یاد گرفته م که انسان توی هر شرایط...
زندگی زیباست،حتی وقتی که ...
داستانی از یک پسر با شرایطی خاص ....
چیزهای کوچک اما بزرگ زندگی ما
مسعود نمونه ای از یک انسان توانمند که مثالی برا...
هنوزم وقتی یادش می افتم ....
یاس در جوابم گفت: تو که میدونی من زیبایی رو خیل...
درخواست او که انگار پسرم بود...
جورابای نازک رنگ پا برای فرزانه
بیایید فکر کنیم اسمش پری بود...
سولماز مددجوی آذری زبان و خوش صدای آسایشگاه
داستان آشنایی و دوستی من با صبا، دختر ویلچیر نش...
داستان ارسطو، مردی که عاشق بود و رفت...
داستان سوم، داستان فرشته ...
با دنبال کرد...
داستان دوم: تکلیف این بچه چی میشه؟
داستان روزهای حمام در آسایشگاه
در این فضای وسیع و سرسبز ، اتاقهای بسیاری هست، و داخل هر اتاق، چندین تخت، و روی هر تخت، مددجویی... مددجویان زنان و مردانی هستن که به دلیل معلولیتهای مختلف و یا سالمندی، در آسایشگاه بستری شدن... اونها طلوع و غروب خورشید رو از پشت پنجره میبینن، و چقدر حال دلشون خوش میشه، اگه گاهی سراغی ازشون بگیریم،در اتاقشون رو باز کنیم، و بگیم سلام، و دستهاشون رو توی دستهامون بگیریم...دوست دارین قصۀ اونها رو بشنوین؟
کامنتی ثبت نشده است
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است