سران را کم می شمارد. تاج ها را نمی بیند. شمشیر ها را می اندازد و با چشمانِ بسته، سر از تن جدا می کند. جمعی دارد. برادرانی دارد. کیشی دارد. کتابی دارد. او والدینِ وحشت است. فرزندانش خوراک اویند. هر که ...
سران را کم می شمارد. تاج ها را نمی بیند. شمشیر ...
به نامِ دانیالبرای نبوکد نصرآن شب که در هیاهوی گردش ستارگان، از پشتِ آهنین تیغه های زندان، به خواب رفت، شاهی نیز به خواب رفت. فردای آن روز هیچ کاهنی نتوانست، پرده از خوابِ شاه بردارد. خبر سبک است. باد...