ساختن یه ارتباط
الان که به این مسیردونفره نگاه میکنم ، توی این همه سال تاحالا اینطوری تلاش نکرده بودم یه ارتباط بسازم. همیشه پیش اومد ، جلو میرفت ، به یه خط موازی میرسید بعدش به تلاقی و بعدش انهدام و تمام.
ولی اینبار خیلی خیلی خیلی تمرکز کردم که هرچی بلد بودم و توی ذهنم تراشیده بودم که اگه روزی یه نفری وارد زندگیم شد که قلبم بهم گفت این همونه ، و قلبم بهم گفت وقتش شده ، انجامش بدم.
و حالا وقتش شده که ،همونی رو از خودم ، بروز بدم که هیچ وقت نشون نداده بودم. هیچ وقت احساس امنیت و خوشبختی نکرده بودم که اون ورژن از خودم که توی کودکیم توی خودم دفنش کرده بودم ، از توی قبر درونم بیرون بکشمش و بهش بگم هی، حالا وقتشه در امنیت کامل ، به این موجود زیبا میتونی در ارامش بهش نگاه کنی و خودت رو بروز بدی و بهش بگی ، هرچی دلت میخاد بهش بگی، چون، خیال راحت تر از این فرشته زیبا توی عمرت پیدا نمیکنی ، این همون منبع ارامش توس کوچولو .
کودک درونم که باهات قدم میزنه نیشش باهات بازه ، اخه کودک درون تو اونقدر لوس و ملیح و افسونگره که کودک من ، مسخ روحت شده
نفس عمیق میکشم و در گوشت میگم : عاشقت شدم چون تو همونی هستی که باید عاشقش بشم
اولین نفر کامنت بزار
در کنارت خیالم راحته
امشب بین دو تا سال هستیم هنوز فردا صبح ...
امسال بهترین سال زندگیم بود
بازم یکم فکر کن
...
نگران شدن توی ادم ها یه نوعش خیلی جذاب ...
توی دنیای به این بزرگی ،باهم بودن ها خی...
بیست سال به سبک خودم سعی کردم زندگی کنم...
همیشه به حواس پنجگانه فقط به عنوان مطال...
هشتم مارس
روز زن...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است