مینشینم کف بالکن و سرم را توی دستهام میگیرم. این صحنه فقط یکی از صدها صحنهی تصادفیست که سالهاست در این اتوبان دیدهام. خانهی ما بَرِاتوبان است ...
به روایت خدیجه عابدی
تنظیم از فاطمه نوروزیان
اولین نفر کامنت بزار
عروج یحیی سنوار را در خواب دیدم. نوری بود که از...
بعد از آن ها هم، مردهای لات و بی اعصاب با همان ...
راستش به من دارد خیلی خوش میگذرد. تا الان با ا...
انرژی زیادی صرف میکنم تا کسی ناراحت نشود. کسی ...
من دوباره میزبان شدم.
مثل همان سی و...
تو چیکار کردی؟ چی گفتی؟ قبول کردی؟
نه! آ...
انگشتهام را توی موهای خرماییاش شانه کردم و گف...
هرکدامشان میخواهد به شکلی عرض اندام کنند. عمار...
"بی صفت نامرد . تو دیگه چه جانوری هستی ؟"
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است