• 2 سال پیش

  • 3

  • 53:14

شاهنامه خوانی ۱۸۶ خسرو پرویز ۱۸

Shahpod. شاه پاد
0
توضیحات
ازان پس فزون شد بزرگی شاهکه خورشید شد آن کجا بود ماههمه روز با دخت قیصر بدیهمو بر شبستانش مهتر بدیز مریم همی‌بود شیرین بدردهمیشه ز رشکش دو رخساره زردبه فرجام شیرین ورا زهر دادشد آن نامور دخت قیصرنژادازان چاره آگه نبد هیچ‌کسکه او داشت آن راز تنها و بسچو سالی برآمد که مریم بمردشبستان زرین به شیرین سپردچو شیرویه را سال شد بر دو هشتبه بالا زسی سالگان برگذشتبیاورد فرزانگان را پدربدان تا شود نامور پر هنرهمی‌داشت موبد مر او را نگاهشب و روز شادان به فرمان شاهچنان بد که یک روز موبد ز تختبیامد به نزدیک آن نیک بختچو آمد به نزدیک شیرویه بازهمیشه به بازیش بودی نیازیکی دفتری دید پیش اندرشنوشته کلیله بران دفترشبدست چپ آن جوان سترگبریده یکی خشک چنگال گرگسروی سر گاومیشی براستهمی این بران بر زدی چونک خواستغمی شد دل موبد از کاراویز بازی و بیهوده کردار اویبه فالش بد آمد هم آن چنگ گرگشخ گاو و رای جوان سترگز کار زمانه غمی گشت سختازان برمنش کودک شور بختکجا طالع زادنش دیده بودز دستور وگنجور بشنیده بودسوی موبد موبد آمد بگفتکه بازیست باآن گرانمایه جفتبشد زود موبد بگفت آن به شاههمی‌داشت خسرو مر او را نگاهز فرزند رنگ رخش زرد شدز کار زمانه پراز درد شدز گفتار مرد ستاره شمردلش بود پر درد و پیچان جگرهمی‌گفت تا کردگار سپهرچگونه نماید بدین کرده چهرچو بر پادشاهیش بیست وسه سالگذر کرد شیرویه بفراخت یالبیازرد زو شهریار بزرگکه کودک جوان بود و گشته سترگپر از درد شد جان خندان اویوز ایوان او کرد زندان اویهم آن را که پیوستهٔ اوبدندگه رای جستن براو شدندبسی دیگر از مهتر و کهترانکه بودند با او ببندگرانهمی‌برگرفتند زیشان شمارکه پرسه فزون آمد از سه هزارهمه کاخها رایک اندر دگربرید آنک بد شاه را کارگرز پوشیدنیها و از خوردنیز بخشیدنی هم ز گستردنیبه ایوانهاشان بیاراستندپرستنده و بندگان خواستندهمان می‌فرستاد و رامشگرانهمه کاخ دینار بد بی‌کرانبه هنگامشان رامش و خورد بودنگهبان ایشان چهل مرد بود

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads