• 2 سال پیش

  • 2

  • 33:56

شاهنامه خوانی ۱۶۴-پادشاهی هرمزد ۵ بهرام چوبینه

Shahpod. شاه پاد
0
توضیحات
سپهدار ایران بترکان رسیدخروشی چوشیر ژیان برکشیدبپرموده گفت ای گریزنده مردتو گرد دلیران جنگی مگردنه مردی هنوز ای پسر کودکیروا باشد ار شیرمادر مکیبدو گفت شاه ای گراینده شیربه خون ریختن چند باشی دلیرزخون سران سیر شد روز جنگبخشکی پلنگ و بدریا نهنگنخواهی شد از خون مردم تو سیربرآنم که هستی تو درنده شیربریده سر ساوه شاه آنک مهربرو داشت تا بود گردان سپهرسپاهی بران گونه کردی تباهکه بخشایش آورد خورشید و ماهازان شاه جنگی منم یادگارمراهم چنان دان که کشتی بزارز ما در همه مرگ را زاده‌ایمار ای دون که ترکیم ار آزاده‌ایمگریزانم و تو پس اندر دماننیابی مرا تا نیاید زماناگر باز گردم سلیحی بچنگمگر من شوم کشته گر تو به جنگمکن تیز مغزی و آتش سرینه زین سان بود مهتر لشکریمن ایدون شوم سوی خرگاه خویشیکی بازجویم سر راه خویشنویسم یک نامه زی شهریارمگر زو شوم ایمن از روزگارگر ای دون که اندر پذیرد مراازین ساختن پس گزیرد مرامن آن بارگه رایکی بنده‌امدل از مهتری پاک برکنده‌امز سرکینه وجنگ را دورکنبخوبی منش بریکی سورکنچوبشنید بهرام زو بازگشتکه برساز شاهی خوش آواز گشتچو از جنگ آن لشکر آسوده شدبلشکر گه شاه پرموده شدهمی‌گشت بر گرد دشت نبردسرسرکشان را زتن دورکردچوبرهم نهاده بد انبوه گشتببالا و پهنا یکی کوه گشتمرآن جای را نامداران یلهمی هرکسی خواند بهرام تلسلیح سواران وچیزی که دیدبجایی که بد سوی آن تل کشیدیکی نامه بنوشت زی شهریارز پر موده و لشکر بی‌شماربگفت آنک ما را چه آمد برویز ترکان و آن شاه پرخاشجویکه از بیم تیغ او سوی چاره شدوزان جایگه شد خوار و آواره شدوزین روی خاقان در دز ببستبانبوه و اندیشه اندر نشستبگشتند گرد در دز بسیندانست سامان جنگش کسیچنین گفت زان پس که سامان جنگکنون نیست در کارکردن درنگیلان سینه راگفت تا سه هزارازان جنگیان برگزیند سوارچهار از یلان نیز آذرگشسبازان جنگیان برنشاند بر اسببفرمود تا هر که را یافتندبگردن زدن تیز بشتافتندمگر نامدار از دز آید برونچوبیند همه دشت را رود خونببد بر در دز ازین سان سه روزچهارم چو بفروخت گیتی فروز

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads