توضیحات
بتا روی بر خیره چیزی مجویکه فرزانگان آن نبینند رویشنیدی که جمهور تا زنده بودبرادر ورا چون یکی بنده بودبمرد او و من ماندم خوار و خردیکی خرد را گاه نتوان سپردجهان پر ز خوبی بد از رای اوینیارست جستن کسی جای اویبرادر ورا همچو جان بود و تنبشاهی ورا خواندند انجمناگر بودمی من سزاوار گاهنکردی به مای اندرون کس نگاهبر آیین شاهان گیتی رویمز فرزانگان نیک و بد بشنویممن ازتو به سال وخرد مهترمتوگویی که من کهترم بهترممکن ناسزا تخت شاهی مجویمکن روی کشور پر از گفتوگویچنین پاسخ آورد طلخند پسبه افسون بزرگی نجستست کسمن این تاج و تخت از پدر یافتمز تخمی که او کشت بریافتمهمه پادشاهی و گنج و سپاهازین پس به شمشیر دارم نگاهز جمهور وز مای چندین مگویاگر آمنی تخت را رزم جویسرانشان پر از جنگ باز آمدندبه شهر اندرون رزمساز آمدندسپاهی وشهری همه جنگجویبدرگاه شاهان نهادند رویگروهی به طلخند کردند رایدگر را بگو بود دل رهنمایبرآمد خروش از در هر دو شاهیکی را نبود اندر آن شهر راهنخستین بیاراست طلخند جنگنبودش به جنگ دلیران درنگ