سودابه در روستا بود.او در مدرسه ای درس می داد.
مدرسه در زمستان باز است .
او در روستا سه اَسب دارد .
سودابه در تابستان با اسب در بوستان بود.
امروز آسمان آبی است. امروز باران نمی بارد.
ما آسمانِ آبی را دوست داریم.
او ترسیده بود، نِدا ترسو است.
اولین نفر کامنت بزار
اِمام _ اِنسان _ اِسم _ اِمروز _ آدرِس
مادرم زینت نام دارد .
او زنی زیبا اَ...
آزاد _زود _روز _سوز _ریز _اسباب بازی
<...نیما ایرانی است. ایرانی با ایمان است.
ای...
ما ایران را دوست داریم .
آسمان ابری بود. ...
ایران_ایرانی_ایست_بیست_دیر
دوستی_دوربین_آ...
او در باران آرام آرام آمد.
او سردرد دارد....
دانا_بادبان_دندان_درمان_آبادان
دربان_تن_ن...
او سردرد دارد.او تب دارد .
برادرم آرام آر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است