وقتی شروع به نوشتن یا فکر کردن در مورد چیزی می کنیم، درگیر موضوع میشیم و رو در روی اون قرار می گیریم و این باعث میشه که اطلاعاتی در ذهن ما مجدد ساخته بشه. مثل کتابی که مدت زیادی ست نخوندیمش و بعد از مدت طولانی دوباره به دست می گیریم . این اپیزود من را به یاد تلاش جمعی نسلهای قبلی انداخت که چطور توانسته بودند با کمترین امکانات سرزمینمان را به سوی آبادی، بهره وری و کمال بکشانند و ما در این دهه های اخیر به راحتی هر آنچه آنها ساخته بودند را زیر پا گذاشتیم و از بین بردیم و بنایی را بر روی اوهام و تخیلات ساختیم. بگذارید برای دلجویی و عذرخواهی هم شده این اپیزود را به نسلهای پیش از خودمان که در این خاک و سرزمین زیسته اند تقدیم کنم و برای خاک و وطنمون روزهای بهتری آرزو کنم.
موسیقیهای این شماره را از آثار مارتیک انتخاب کردهام، به جز قطعهٔ آخر که از آلبوم بسیار زیبای نهانخانهٔ دل ساختهٔ استاد کامبیز روشنروان برداشتهام.
اولین نفر کامنت بزار
روزهای غمبار را نه میشود پشت سر گذاشت و نه فر...
این شماره از بس که اندوهگین بودم خواسته ناخواست...
موقع نوشتن این شماره سوگوار عزیزی بودم که شرحش ...
تولد و زایش و شوق به ا...
خانه مفهومی است عمیق و ریشهدار در دل و جان آدم...
در این شماره از خاطرات کودکیام از مراسم سیزده ...
اندر حکایت اضطرابهای میانسالی همسر و توهم گروگ...
دربارهٔ نوروز و اینکه چطور در کودکی من و نسل ما...
کمی خاطره بازی با چهارشنبه سوری دورهٔ کودکی وآش...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است