در سکوتی سنگین، اتاقش را می بینی و بغضت را قورت می دهی. هر دو کهنه شده ایم. نه از پیریِمان که از سنگینی هر گامی که برمی داری. تنها، بدون او.
تقدیم به روح بزرگ شهید هنرمند امیر قهاری
اولین نفر کامنت بزار
ما مدیون کسانی هستیم که جان خود را به خطر انداخ...
خیابان را به نام او می دانم نه چون ستاره ای در ...
از همان روز اول شریک یکدیگر بودیم. او کادر می ب...
من اروندم... راوی اشکهایی که کسی ندید، صدایی ک...
من، ماسکی کوچک کنار نفسهای تو بودم…
تو ر...
طناب هنوز اون بالاست.
تاب هنوز تکون میخو...
کاش هیچوقت برنمیگشتم. چون برگشتنم باعث شد کسی...
اینجا، در سکوت اتاق و در قاب ناتمام «شام غریبا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است