توضیحات
چنین گفت پرمایه دهقان پیرسخن هرچ زو بشنوی یادگیرکه از نامداران با فر و دادز مردان جنگی به فر ونژادچوخاقان چینی نبود از مهانگذشته ز کسری بگرد جهانهمان تا لب رود جیحون ز چینبرو خواندندی بداد آفرینسپهدار با لشکر و گنج و تاجبگلزریون بودزان روی چاجسخنهای کسری به گرد جهانپراگنده شد درمیان مهانبه مردی و دانایی و فرهیبزرگی وآیین شاهنشهیخردمند خاقان بدان روزگارهمی دوستی جست با شهریاریکی چند بنشست با رایزنهمه نامداران شدند انجمنبدان دوستی را همی جای جستهمان از رد و موبدان رای جستیکی هدیه آراست پس بیشمارهمه یاد کرد از در شهریارز اسبان چینی و دیبای چینز تخت وز تاج وز تیغ و نگینطرایف که باشد به چین اندرونبیاراست از هر دری برهیونز دینار چینی ز بهر نثاربه گنجور فرمود تا سی هزاربیاورد و با هدیهها یار کرددگر را همه بار دینار کردسخنگوی مردی بجست از مهانخردمند و گردیده گرد جهانبفرمود تا پیش اوشد دبیرز خاقان یکی نامهای برحریرنبشتند برسان ارژنگ چینسوی شاه با صد هزار آفرینگذر مرد را سوی هیتال بودهمه ره پر از تیغ و کوپال بودز سغد اندرون تا به جیحون سپاهکشیده رده پیش هیتال شاهگوی غاتفر نام سالارشانبه جنگ اندورن نامبردارشانچو آگه شد از کار خاقان چینوزان هدیهٔ شهریار زمینز لشکر جهاندیده گان را بخواندسخن سر به سر پیش ایشان براندچنین گفت باسرکشان غاتفرکه مارا بدآمد ز اختر به سراگر شاه ایران و خاقان چینبسازند وز دل کنند آفرینهراسست زین دوستی بهر مابرین روی ویران شود شهرمابباید یکی تاختن ساختنجهان از فرستاده پرداختنزلشکر یکی نامور برگزیدسرافراز جنگی چنانچون سزیدبتاراج داد آن همه خواستههیونان واسبان آراستهفرستاده را سر بریدند پستز ترکان چینی سواری نجستچوآگاهی آمد به خاقان چیندلش گشت پر درد و سر پر ز کینسپه را ز قجغارباشی براندبه چین وختن نامداری نماندز خویشان ارجاسب وافراسیابنپرداخت یک تن به آرام و خواببرفتند یکسر به گلزریونهمه سر پر از خشم و دل پر زخونسپهدار خاقان چین سنجه بودهمی به آسمان بر زد از خاک دودز جوش سواران به چاچ اندرونچو خون شد به رنگ آب گلزریونچو آگاه شد غاتفر زان سخنکه خاقان چینی چه افگند بنسپاهی ز هیتالیان برگزیدکه گشت آفتاب ازجهان ناپدیدزبلخ وز شگنان و آموی و زمسلیح وسپه خواست و گنج درمز سومان وز ترمذ و ویسه گردسپاهی برآمد زهرسوی گردز کوه و بیابان وز ریگ و شخبجوشید لشکر چو مور و ملخچو بگذشت خاقان برود برکتوگفتی همی تیغ بارد فلک