درد و شکوه در بزرگداشت آدمهایی است که در نفس خود شکوه و بزرگی داشتند و این بزرگیاشان نمودی بیرونی نداشت. کار بزرگ میکردند. چندسالی که غم همه جا را گرفته بود، جنگ، محاصره، بمباران و کشته شدن زن و مرد و پیر و جوان اتفاق روزمره و عادی بود، دیدن حجلهٔ جوان هممحلی و مادرانی که داغ فرزندان هجده-نوزده ساله میدیدند دیگر چیز غریبی نبود، در همان روزها عدهای بودند که تمام هم و غمشان «دلجویی» بود. آنها در پی زنده نگه داشتن روان یک ملت بودند. نام چندتایی از آنها را در این قسمت آوردهام. حتما شما شمار بیشتری از آنها را به یاد میآورید. آنهایشان که رفتهاند حتماً قرین نور و خیر و خوبی هستند و آنها که هنوز هستند، سایهاشان مستدام باشد.
موسیقیهای را از محسن نامجو گذاشتم که سببساز نوشتن این قسمت شد.
اولین نفر کامنت بزار
وقتی شروع به نوشتن یا فکر کردن در مو...
روزهای غمبار را نه میشود پشت سر گذاشت و نه فر...
این شماره از بس که اندوهگین بودم خواسته ناخواست...
موقع نوشتن این شماره سوگوار عزیزی بودم که شرحش ...
تولد و زایش و شوق به ا...
خانه مفهومی است عمیق و ریشهدار در دل و جان آدم...
در این شماره از خاطرات کودکیام از مراسم سیزده ...
اندر حکایت اضطرابهای میانسالی همسر و توهم گروگ...
دربارهٔ نوروز و اینکه چطور در کودکی من و نسل ما...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است