...
اینکه از ما بدش بیاید را میفهمم. اینکه کارمان را قبول نداشته باشد را هم. اما غیظ توی صورتش را نه! ما که خونی نریختیم، کودکی نکشتیم، انسانی را آواره نکردیم، دل انسانی را داغدار نکردیم...
به قلم و خوانش سارا ادیب زاده
اولین نفر کامنت بزار
...
گروهی از کافران، گودالی را حفر کردند ...
...
فروغ خانم عین خیالش نبود!همان موقع وق...
...
به سختی دستهی صندلی چرمی کنار تخت را...
...
زیر زیری براندازی کردم، مثل قبل بیمار...
از کبودی کمربند روی تنش گله نمیکرد....
...
وقتی لیلی دستپاچه شد. بغض کردم. وقتی ...
...
داشت خیالم راحت می شد که سایه دراز سی...
...
هیچکس در خیابانها نبود. تکوتوک رفت...
...
یوسفِ یعقوب، عزیز مصر شد؛ اما تو مید...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است